داستانهایی از کربلا(وای که چقدر قشنگه:حتما بخونیا)
به وبلاگ من خوش آمدید

javahermarket

" target="_blank" >کسب درامد 1
کسب درامد 1
تبادل لینک هوشمند 1
هرچی بخای 1
s+e+x 1
عطر دانلود 1
یا حسین 1
دارنده مهر ایران-ویژه محرم 1
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان یا حسین و آدرس bizarar.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 95
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 97
بازدید ماه : 352
بازدید کل : 60960
تعداد مطالب : 104
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1




دزدى با نام امام حسين عليه السلام

از مرحوم سیداحمد بهبهانی نقل شده :درایام توقفم در كربلا حاج حسن نامى

در بازار زينبيه ، دكانى داشت كه مهر و تسبيح مى ساخت و مى فروخت .

معروف بود كه حاجى تربت مخصوصى دارد و مثقالى يك اشرفى مى فروشد.

روزى در حرم امام حسين عليه السلام حبيب زائرى را دزدى زد و پولهايش ‍ را برد.

زائر خود را به ضريح مطهر چسبانيد و گريه كنان مى گفت : يا اباعبداللّه در حرم

شما پولم را بردند، در پناه شما هزينه زندگيم را بردند. به كجا شكايت ببرم ؟

حاج حسن مزبور حاضر متأ ثر شد و با همين حال تأ ثر به خانه رفت و در دل

به امام حسين عليه السلام گريه مى كرد.

شب در خواب ديد كه در حضور سالار شهيدان به سر مى برد به آقا گفت : از حال

زائرت كه خبر دارى ؟ دزد او را رسوا كن تا پول را برگرداند.

امام حسين فرمود: مگر من دزد گيرم ؟

اگر بنا باشد كه دزدها را نشان دهم بايد اول تو را معرفى كنم .

حاجى گفت : مگر من چه دزدى كردم ؟

حضرت فرمود: دزدى تو اين است كه خاك مرا به عنوان تربت مى فروشى

و پول مى گيرى . اگر مال من است چرا در برابرش پول مى گيرى و اگر مال

توست ، چرا به نام من مى دهى ؟

عرض كرد: آقا جان ! از اين كار توبه كردم و به جبران مى پردازم .

امام حسين عليه السلام فرمود:

پس من هم دزد را به تو نشان مى دهم . دزد پول زائر، گدايى است كه برهنه

مى شود و نزديك سقاخانه مى نشيند و با اين وضعيت گدايى مى كند، پول را

 

دزديد و زير پايش دفن كرد و هنوز هم به مصرف نرسانده .

حاجى از خواب بيدار مى شود و سحرگاه به صحن مطهر امام حسين عليه السلام

وارد مى شود، دزد را در همان محلى كه آقا آدرس داده بود شناخت كه نشسته بود.

حاجى فرياد زد: مردم بياييد تا دزد پول را به شما نشان دهم . گداى دزد هر چه

فرياد مى زد مرا رها كنيد، اين مرد دروغ مى گويد، كسى حرفش را گوش ‍ نداد.

مردم جمع شدند و حاجى خواب خود را تعريف كرد و زير پاى گدا را حفر كرد و

كيسه پول را بيرون آورد.بعد به مردم گفت : بياييد دزد ديگرى را نشان شما

دهم ، آنان را به بازار برد و درب دكان خويش را بالا زد و گفت : اين مالها از من

نيست حلال شما. بعد تربت فروشى را ترك كرد و با دست فروشى امرار معاش ‍ مى كرد.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







+ نوشته شده در دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:,ساعت 8:33 توسط یونس |